می خوای بری فرنگ؟ تنها و بدون زنِ مشنگ؟ پس بگیر این دسته هونگ، که داره می خوره به سرت خیلی قشنگ.

می خواهی بروی سیر و سفر؟ به ینگه دنیا؟ بدون من؟ اوکی، نو پرابلم.

از دیروز که حساب و کتاب کردیم و به این نتیجه رسیدیم که تو تنها بروی، با شور و شوق بیشتری کارهای مربوط به سفرت را پیگیری می کنی. تا دیروز با بی حوصلگی فرم پر می کردی و در حین فرم پر کردن به زمین و زمان فحش می دادی، با بی میلی پاسپورتهایمان را برای تمدید به سفارت می فرستادی و به وابستگان مونث کارمندان سفارت سلامی عرض می کردی من باب تاخیر و کمبود  وقت و این زندگی سگی. مدام خبر حساب بانکی ای که منفی رفته را مانند سیلی محکمی به من حواله می کردی و پشت بندش این جمله که باز جای شکرش باقیست که دانشگاه هزینه سفر تو یکی را پرداخت می کند. افسرده بودی و غمگین و پژمرده، گویی بشارت سفر ده ساله به گواتمالا را به تو داده اند. خسته بودی و بریده از این دنیای فانی. حالا از دیروز رنگ به رخسارت برگشته و بزنم به تخته رنگ و روت وا شده. ولکام تو میامی ورد زبانت شده و برای سفرت لحظه شماری می کنی. مساله ای نیست. درست است که من الان ملغمه ای از حسادت و حسرت و عقده و نفرت و احساس اجحاف شدگی و با فا.ک رفتگی هستم، اما تصمیم گرفته ام که در مدت سفر تو، به قول جوانان بترکانم. جوری که دیگر هوس سفر به جا خوب بدون من نکنی. امشب هم به رختخواب نمی آیم، شاید تا چند شب آینده نیایم، از عش.قبازی خبر مبر یوخدی. غذا فقط به میزان لازم برای دخترک درست می کنم، که گرسنه بمانی و شاید یاد من بیافتی. خانه را نیز به کمک دخترک شیرینم تبدیل به صحنه کار زار می کنم که بدانی یک من ماست چقدر کره دارد. آنقدر در این مدت برایت خرج می تراشم که هزینه ای که قرار بود برای سفر خانوادگیمان پرداخت کنی در بیاید. نگاهت هم نمی کنم، مبادا با دیدن چشمان سگی ات و موهای لَخت پریشانت که با رندی بر روی پیشانی مردانه ات رقص ناموسی می کنند، دلم بلرزد و دست و پایم شل شود و وا بدهم. متنفرم از جملاتی که برای دلداری نثارم می کنی و منزجرم از این حقیقت که در پس چهره به ظاهر غمگینت از این «اجبار» لعنتی به سفر بدون من، دلت قیلی ویلی می رود و ذوق مرگ می شوی. من نیاز به ترحم تو ندارم ولی به کون سوزی تو آری، چُخ آری، ای مرد تُرک.

  1. سلام
    اسپریچ جون، امیدوارم که خودش هم اینجا را بخونه!!!ولی از من بهت نصیحت که تو این جور مواقع اصلا نه توافق کن و نه کوتاه بیا!!!یعنی چی که حساب و کتاب کردین و قرار شد تو چشم پوشی کنی!فکر کردی مردها این گذشت و فداکاری را درک می کنند؟؟!!! نکن عزیزم نکن جانم نکن این کارها را(همیشه دوست دارم تو این طور مواقع یکی بیاد از این حرفها به خودمم هم بزنه!!!)

    • خودش هم خوند و دیدی که در جواب چی نوشت، ماشالا رو که نیس! این نصیحت ها رو هم به کسی بکن که اینکاره باشه، نه به من مظلوم تو سری خور فلک زده و بدبخت بیچارهء…

  2. راهكار خوبي نيست به نظرم. فقط همين!

  3. خدا قوّت
    من پيشنهاد می دم زنجيرش کنيد به شوفاژ.اگر هم جواب نداد يه سمی هست می تونيد بريزيد توی غذاش که نمی کُشه اما اونقدر ضعيفش می کنه که بيشتر از 3-4 قدم نمی تونه از خونه دور بشه اونم تازه وقتی شما زير بغلش رو بگيريد! اگر هيچ کدوم از اينها به نظرتون بُرندگی لازم رو نداره خلاصش کنيد.من قول می دم هيچ دادگاهی محکومتون نکنه

    • اناهیتا
    • 1 جون 2010

    می شه ببرسم چرا رفتن تو کنسل شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    ببین مردا شلوارشون دو تا بشه ………. بخدا قدیمیها الکی حرف نزدن، کلی تجربه بشتشه. خیلی خرج کن. اصلا یه کاری کن با شورت بره خیابون. شلوار بی شلوار …….

    • ما زنان باید کاری کنیم که مردان کلا هوس پوشیدن شلوار به سرشون نزنه، چه یکی، چه دوتا، چه صدتا

    • آقای طرف
    • 1 جون 2010

    با سلام خدمت خانم طرف و دوستان خانم طرف و کلیه دلسوختگان و وابستگان

    منم همون نامردی که چند روزیه شعر ولکام تو میامی شده ورد زبونم و خانوم خوشگلم رو پیچوندم که برم بیچ میامی برای خودم خوش باشم و حالی به حولی.
    آخه خانم عزیز خدایی هم هست، روز حساب و کتابی هم هست، دنیا دار مکافاته عزیزم، اینجوری پشت سر من دی وی دی نزار که خدا جوابتو میده.
    حدود یک ماه پیش یه سفر کره جنوبی پیش اومد گفتم عزیزم بیا با هم بریم ، گفت کی میره کره، سگو بزنی اونجا نمیره. بماند که اون موقع هم آه در بساط نداشتم و با خرج دانشگاه رفتم سفر. وقتی رفتم کره، با بهترین خط هوایی و بهترین هتل و خلاصه همه چیز خوب، ولی خدا شاهده اصلا خوش نگذشت و همه جا جای خالی چشمهای قشنگ همسر همیشه مهربانم و دختر عزیزتر از جانم رو میدیدم. این تجربه شد که دیگه تنها سفر نرم. حالا که اوباما طلبیده و بلاد کفر دارن باهامون کنار میان، تصمیم گرفتیم با هم بریم. ولی بعدش هر چی حساب کتاب کردیم دیدیم اومدن عیال مربوطه با دختر خانم عزیزتر از جان، شیرین 4 هزار دلار هزینه داره. تازه این سوای هزینه های خودمه که بعدا همشو از تو حلقوم دانشگاه میکشم بیرون.
    گفتم عزیز دلم بیا با هم مثل دو تا آدم متمدن صحبت کنیم. صحبت کردیم و عیال مربوطه خودش به این نتیجه رسید که در این وانفسای مالی این سفر غیر ممکنه و بهتره به جای خرج کردن و پول ریختن به جیب آمریکای جهانخوار، با هم یه سفر به ایران داشته باشیم. هم هزینش کمتره هم دیدارها تازه میشه.

    حالا نمیدونم چی شده، عیال جان بنده نشسته با خودش چه خیالاتی بافته، این قینوسیات صد تا یه غاز رو اینجا به هم بافته و چهره ای کریه و غیر انسانی و تیپیکال مرد دهه 40 ایرانی رو از من تصویر کرده. اگر نتیجه هر گفتمان متمدنانه این همه تهمت و قینوسیات نارواست، همان به که به روش انسانهای نخستین مشکلاتمون رو حل کنیم.

    باری، قصدم مبرا کردن خودم در ساحت مقدس دادگاه غیر عادلانه الکترونیکی نبود. خواستم شرح ما وقع رو بدم که دوستان این بنده حقیر رو متقهم به صاحب دو فروند شلوار و تهمتهای مربوطه و منسوبه نکنند.

    حالا این شما و این انصاف شما

      • غزل
      • 8 جون 2010

      ببخشید آقای طرف!
      نمیشه شومام نروید؟!

  4. من طرفدار آقای طرفم. رنجنامه سراسر درد و اندوه ایشان را خواندم و به عمق جانم نشست. باشد که این ابتلائات دنیوی ایشان، کفاره گناهانشان قرار گیرد.
    ولی تو هم چه شانسی داری ها! از این همه جا میامی جور شده.
    راستی خوشحالم که سرت رو از تو لاکت در آوردی. اصلا تو چرا رفتی بودی تو لاک؟

    • بعید می دونم، بار گناهانش اینقدر سنگینه که با این چیزا پاک نمی شه 🙂
      هر چند وقت یک بار می رم تو لاک، دست خودم نیس. مگه تو اینجوری نمی شی؟

  5. اسپریچو جان، اولا زود میری یک کار پیدا میکنی که همش سفر داشته باشه و خوب سفر کاری را هم آدم بدون طرف و دختر میره دیگه
    دوم: اگه سر همون ترکاندن بمونی حال آقای طرف به اندازه کافی گرفته میشه و اونجا هی با خودش فکر و خیال میکنه که اسپریچو داره چیکار میکنه یعنی 🙂

    سوم: سفر تنها از واجبات امور برای زنان و مردانی است که بیشتر از 4 سال از زندگیشان با هم گذشته، ول کن بذار این آقای طرف خوش بگذراند

    • آفرین، آفرین! بهترین کامنت این پست، از امروز می رم دنبال یک کار نون و آب دار

  6. من که کلی خندیدم…هرچند الان نوشته آقای طرف هم خوندم…اما خوب حس ات و به خواننده
    منتقل کردی…ایشالا…یه روزی 3 تایی با هم می رین..

    • لیلا
    • 2 جون 2010

    حالا گوش کنید به قصه شوهر عزیز تر از جان من، ایشون نزدیکای سفر احتمالیشون که میشه -البته قبلا هیچ اشاره ای به سفر نمبشه- دچار نوعی افسردگی، انواع بیماریهای جسمی، خستگی مفرط از شرایط حاکم بر جامعه نگرانی برای همسرشون و فرزندشون و …. میشن تا اینکه من، همین من کاملا پرت از ماجرا با همین زبان خودم بهشون پیشنهاد میدم که برن سفر شاید روحیه اشون خوب بشه – و ما یک نفسی بکشیم و از غرغرهاشون که ما رو واقعا دچار افسردگی کرده نجات پیدا کنیم- ایشون هم با کمال بی میلی پیشنهاد ما رو می پذیرن و ویزا و بلیطشون را که از قبل آماده داشته اند رو میکنند. آنجاست که بنده به رودستی ای که خورده ام پی می برم و الی اخر….

    • ببین اینا رو جلو طرف نگی ها یاد می گیره! تو هم از الان وقتی دیدی خودشو زده به موش مردگی تحویلش نگیر

  7. پیشنهاد می کنم آقای طرف یه وبلاگ بزنه قلم طنز خوبی داره و به راحتی حس همدردی آدمو به طرف خودش جلب می کنه و آدم به این نتیجه می رسه که این دختره اسپریچو بیخودی داره مظلوم نمایی می کنه، بله!

    • این بود انشای تو!
      طرف وقتش کجا بود؟ میلهاشو به زور چک می کنه، بیاد وبلاگ بزنه؟

  8. چرا من فکر میکنم شما و این آقای طرف دلتون بدجوری واسه هم ضعف میره ؟ ❓
    چرا من فکر میکنم عصبانیت و ناراحتی اسپریچو تمام شده و این دو نفر الان در صلح و آرامش و عشق و صفا و …. اینا هستن . اونوقت ما بینواها رو اینجا گذاشتن سر کار ؟ 😎
    حالا که آشتی کردن و همه چی عشقولانه شده ، عمرا بیاد یه کلمه بنویسه 😐

    • نه جگرت بشم، دلخوری من تموم نشده، هرچند که بعد از نوشتن این پست و استقبالی که ازش شد کلی دلم خنک شد! دلمون برای هم ضعف می ره شدید، ولی من می خوام برم میامییییییییییییییی :((

  9. كاش ميشد يه چند وقتي شوهرت رو به من قرض بدي !
    چرا اونجوري نگام مي كني ؟ جدي گفتم.
    يعني دخمر كرموني بفهمم ع.شقبازي رو يوخ و تعطيل نكردي با دسته جارو برقي سياه و كبودت مي كنم به ابوالفضل!!

    • تو جون بخواه عزیزم! حالا می خوایش چه کار؟؟؟ D:
      نه اونو که نشد تعطیلش کنم، زر زده بودم! از وقتی این پستو گذاشتم بیشتر هم شده!!!! وا! خوب مگه چیه؟ 🙂

        • غزل
        • 8 جون 2010

        خیلی باحالی!
        D:

  10. یعنی خواهر این صداقتت منو کشته.
    حالا آقای طرف پول و جور میکردی برو بچم میبردی چیزی میشد؟مطمین باش که الان هم که نمیبریشون زیاد توفیری برات نداره.
    یکی از دوستامون بدون زن و بچه رفت گوا(هند) خانومه گفت امیدوارم از حلقومت در بیاد.آقاهه اونجا گوشش عفونت کرد و پاهاش تاول زد یعنی رسمن سفرش و خودش به فا.ک رفت و حال کرد خانومه.
    آقای طرف هوای خودت رو داشته باش.
    یکی بیاد اینجا به ما بگه آخه دعوای زن و شوهری به ما چه.

    • نه من اینقدر هم خبیث نیستم! آسیب جسمی اصلا بهش نرسه ولی همین که ذهنش یک کم درگیر بشه کافیه!

  11. من با آقای طرف موافقم. این ذهن فانتزی زن ها یه ماجراهایی درست میکنه که ما مردها انگشت به دهان میمونیم.
    طرف جان! بهش بگو خودش رو تنهایی میفرستی فلوریدا، اونوقت ببین چجوری پست مینویسه که طرف قراره بمونه خونه تنهایی عشق و حال کنه.
    الان حاضرم شرط ببندم اسپریچو تو رو تو ذهنش تصویر کرده که با مایو لب ساحل داری مخ دخترها رو میزنی، میگی نه از خودش بپرس.
    اسپریچو جان، شما هم این گفته ی آخوندها رو مد نظر قرار بده که » الانسان حریص بما منع»

    • جالبه که مردها همه حق رو به طرف دادند و خانومها به من! و جنگ همچنان ادامه دارد….

    • مریم بوکسور
    • 8 جون 2010

    من یه پیشنهاد بدم؟!تو هم بزن تی وی رو خراب کن نتونه جام جهانی ببینه حالش گرفته بشه.می تونی تو هم بزاری بری ایران.اینم بد فکری نیست.آها کلید در خونه رو عوض کن

    • راه دوم رو انتخاب کردم! البته بعد از نابود کردن تی وی و عوض کردن قفلها!

    • مریم بوکسور
    • 9 جون 2010

    داری میای ایران؟!!!!!!!!!!جدی؟!!

    • نه بابا یه زری زدم! ولی مسافرت میرم، همین دورو برا

  12. خب اینهایی که میگی که همشو آقای طرف میخونه دستت رو میشه.
    ولی جدی اقای طرف هم قلم خوبی داره.یه دقه اون چمدونهارو بگیر ازش بذار بیاد اینجا یه کم نک و نال کنه.

    • روشن
    • 13 جون 2010

    خانوم وبلاگ تان فیلتر شده است!

  13. باعث افتخار شده است! کل وردپرس فیلتر شده است.

  14. دختر خوبي ؟ نگرانتم ؟ چي شدي ؟

    • ممنونم عزیزم از اینکه به فکرمی، جای نگرانی نیست، چیز خاصی نشده… دلگیرم، از خودم….همین

    • مرسده
    • 30 سپتامبر 2010

    سلام
    نمی دونم این متن رو که نوشتی ولی من هم امشب حس و حال تو را دارم البته شاید کمی تا حدی زیاد بدتر همسر من هم فیلش هوای هندوستان کرده و داره م یره انگلستان اونموقع که ایران هم بود نبود یعنی هیچ گاه برای من و پسرم نبود حالا هم داره می ره برای من دعا کن بیش از اینها تنهام

  1. No trackbacks yet.

بیان دیدگاه